سفارش تبلیغ
صبا ویژن

توسعه سینمای فاخر

 

[ و چون خبر کشته شدن محمد پسر ابو بکر بدو رسید فرمود : ] اندوه ما بدو همچند شادمانى آنهاست ، جز که از آنان دشمنى کاست و از کنار ما دوستى برخاست . [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?

جمعه 88/3/1  ساعت 7:42 عصر

آخرین طرحم-3

سکانس 12

روز – خارجی – حیاط قدیمی

مرد پسرک را در حالیکه دهانش را گرفته است  به سمت اتاقی می کشاند. پسرک قدرت خلاصی ندارد . کیفش می افتد. مرد روپوش مدرسه پسر بچه را از تنش درمی  آورد و داخل اتاق می کشاند.

سکانس 13

روز- داخلی – اتاق نیمه تاریک

مرد همچنان که دهان پسرک را گرفته لباسهایش را از تنش خارج می کند. پسرک لحظه ای دست مرد را کنار   می زند

پ- تو رو خدا ولم کن

م- زود تموم میشه ...

پ- آبروم میره...

م- بچه خوبی باشی به هیچکس نمی گم.

پ پسرک بی حرکت  می شود.

م- آها خوب شد . زود تموم می شه

با دو دست پشت پسر بچه را به سمت خودش می کشد.

پسرک  حرکتی نمی کند.

مرد خنده ای شیطانی می کند.

 نمای نزدیک صورت پسرک را داریم که به روبرو نگاه می کند.

صدای زمین خوردن شدیدی شنیده می شود. پسر بچه برمی گردد. مرد در حالیکه نقش زمین شده به پشت سرش نگاه می کند. مردی  بلند قامت بالای سرشان ایستاده است.

مرد- با فحاشی بر می خیزد . لگد دیگری به صورتش اصابت می کند.

پسربچه با وحشت لباسهاش را به سرعت  می پوشد. از کادر خارج می شود.

سکانس 14

روز – خارجی – حیاط قدیمی

پسرک در حیاط لباسها یش را به سرعت  می پوشد و رو پوش و کیفش را بر می دارد. صدای نعره های مرد

به گو ش می رسد. از کادر خارج می شود..

سکانس 15

روز – خارجی – کوچه

پسرک از کنار  دو دختر بچه عبور می کند و به شدت می دود. دختران مقابل در می رسند.  لای در باز است همان مرد خونین و مالین در حیاط افتاده است.

سکانس 16

لیلا در مقابل منزلی که با پارچه سیاه پوشانده شده ایستاده و در اعلامیه فوت رو ی دیوار  به عکس  همان مرد که قصد لواط با پسرک را داشته می نگرد .

 دختر بچه ای از در بیرون می آید.

دختر بچه – خاله مریم گفت الان می آم

لیلا با سر تشکر می کند.

لیلا به اطراف می نگرد.مادرش با صورتی اشک آلود به همراه زنی دیگر  از در خارج می شود.

مادر- طفلی این دو تا بچه

زن – دستشونم جایی بند نیس ... تو یه خرابه کشتن ولش کردن رفتن.فردای قیامت جواب این بچه هارو چه جوری می خواد بده ...

مادر دست به پشت دست می زنه. متوجه لیلا می شه

مادر – چیه، چی شده ؟

ل- بابا اومده خونه ...

مادر حرکت می کند و لیلا پا به پایش می رود

مادر – با اجازه برم خونه ببینم چه خبره

زن – برو منم باید برم کار دارم

ل- بابا اومده  پولا رو می خواد ... مث اینکه  یه مغازه پیدا کرده ...

اونا از کنار پیر زنی که روی سکوی خونه ای نشسته و  به لیلا زل زده عبور می کنند. لیلا برمی گردد و به پیر زن نگاه می کند.

سکانس 17

 روز – خارجی –  واگن مخصوص بانوان  مترو

در واگن  پیرزن و لیلا کنار هم نشسته اند.

پ- لازم بود بکشیش ؟

ل- تقصیر خودش شد

پ- بچه شو دیدی ؟

ل- ...

مترو به ایستگاه می رسد

 لیلا بلند می شود

ل- من باید برم

پیر زن دست لیلا را می گیرد. لیلا می ایستد و به صورت پیرزن خیره می شود.

پ- برش گردون

لیلا با غضب پیاده می شود.

سکانس 18

روز – خارجی- دانشگاه

لاله از پنجره به محوطه می نگرد.

رضا در حال عبور است . می ایستد و به دوربین می نگرد .

لاله از جلوی پنجره کنار می رود. لاله به رضا نزدیک می شود.

سکانس 19

روز – خارجی – درکه

رضا و لاله روی تخته سنگی نشسته اند. عرق از صورت رضا جاری است. هر دو نفس نفس می زنند. لاله لیوان آبی به او می دهد.

رضا بر می گردد و به لاله لبخند می زند.


نظر شما( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عبور در غبار"تحویل سیمافیلم می شود.
کارگاه تحلیل فیلم و "ناخدا خورشید"
برکت" در شورای تخصصی فیلمنامه
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

193375

بازدید امروز

59

بازدید دیروز

40

حضور و غیاب
یــــاهـو


 RSS 


 درباره خودم

توسعه سینمای فاخر

تا امروز یک سریال 13 قسمتی که مشارکت داشته ام و دو فیلم سینمایی که حضور داشته ام از تلوزیون پخش شده .کارهایی هم در نوبت است . حدود 40 طرح هم دارم که اغلب آن روی وبلاگ قرار گرفته است. البته مشتری هم پیدا نکرده ...

 لوگوی وبلاگ

توسعه سینمای فاخر

 پیوندهای روزانه


 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

کلمات قصار سینمایی ها
پاییز 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388

 لینک دوستان

پیچک
!!!نگاتیو

لوگوی دوستان





اشتراک