سفارش تبلیغ
صبا ویژن

توسعه سینمای فاخر

 

بهترینِ برادران، کسی است که هرگاه او را از دست بدهی، پس از او زندگی را دوست نداشته باشی . [امام علی علیه السلام]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?

دوشنبه 87/8/27  ساعت 2:59 عصر

امامزاده

امامزاده

سکانس 1 روز – خارجی
دوربین به نمای یک امامزاده و قبرستان روستایی در مجاورت آن با مقبره چند شهید گمنام باز می شود
.
عوامل و بازیگران یک تله فیلم که آماده ضبط سکانسهای اطراف امامزاده هستند قبل از شروع کار؛ در دسته هایی مرکب از چند زن و مرد مشغول بگو بخند هستند.        

دوربین با عبور از این مناظر به تهرانی؛ تهیه کننده ؛ در حال مکالمه با تلفن همراه نزدیک می شود.
ت – من الان شمالم
.
ت- 10 روز اینجاییم
.
ت – یه کار مذهبی برا تلوزیونه . مختاری جورش کرده
.
- داستانش ؟ یه باباییه که زمون جنگ را می افته از تهرون می ره جبهه . بعدمفقود الاثر می شه .جنازه اش می آد شمال تو گورستون یه روستا نزدیک یه امامزاده دفن می شه؛ بعد یه جوری خونه وادش پیداش می کنن
...
ت- چه می دونم واقعیه یا نه . پولشو بچسب . با نصف اعتباری که براش گذاشتن اینو می سازم بقیه شو خرج فیلم نامه منصوری می کنم . عالیه داستان یه پسر و دختره س که تو یه پارتی آشنا می شن
...
صدای صمدپور؛ کارگردان؛ شنیده می شود
.
ص- سکوت می گیریم
.
ت- ببین ضبط داریم . مفصل می آم تهرون می بینمت. فعلا
"
گوشی را خاموش می کند و در حالیکه دوربین تعقیبش می کند به بقیه می پیوندد
.
یک پلان ضبط می شود
.
قطع به نمای غفوری ؛ بازیگر مرد؛ در حال مکالمه با تلفن همراه

سکانس 2 ادامه
غ- ببین من همه حرفامو با تو زدم...
غ – می آم . ضبط اینجا تموم بشه اونجام . تو نامه رو بده کاراشو بکنن. فقط بمونه امضاء
...
غ- شما باز که حرفای خودتو می زنی

(پیر مردی با چهره نورانی وارد کادر می شود .به بازیگر نزدیک می شود. نگاهی به او می کند و با ادامه طریق از کادر خارج می شود. غفوری در حال صحبت اورا تعقیب می کند)
ازنمای نقطه نظر غفوری پیر مرد را می بینیم که به امامزادده نزدیک می شود.به گروه که به صورت نشسته و ایستاده مشغول گپ و گفت هستند نگاهی می کند و داخل می رود
.
( صدای غفوری شنیده می شود
)
غ- برو با مادرت زندگی کن.برو هرجا که دلت اونجاس
...
دوربین از غفوری دور می شود به نمای صمد پور و پروانه ؛ بازیگر زن ؛با لباس محلی که گوشه ای خلوت کرده اند نزدیک می شود
.
ص- کار بعدی یه قسمتش تو کیشه . پروانه خانمم که نقش اوله . چه شود؟

پ جدی آقای صمد پور؟
ص- بعله . کی مناسبتر از شما ؟رفتیم تهران زنگ می زنم می آییدخونه فیلم نامه رو کار می کنیم.
(دوربین از آنها دور می شود و؛ کاظمی؛ دستیار کارگردان را در وسط محوطه می گیرد
)
ک- آقای صمدپور(با انگشت دست راست به ساعت اشاره می کند) بگیریم؟دیر می شه
.
قطع به نمای بسیار نزدیک صمد پور

ص- بگیریم آقا . این پیرمرده که رفت تو وسط ضبط نیاد بیرون . بگید اگه می خواد بره قبل از برداشت رد شه بره .
دستیار با تایید سر سمت امامزاده می ره. داخل آستانه می شه.
قطع به داخل امامزاده

سکانس 3روز – داخلی

کاظمی در حالیکه کفش به پا دارد روی پنجه ی پا به دوربین نزدیک می شود.
ک- مش تربت

از روی شانه او خادم را می بینیم که جلو می آید . حالت سوال در صورتش واضح است.
ک – مش تربت عذر می خوام چون الان ضب
...
ت- رفت
.
ک- رفت؟ این پیرمرده رو می گم که
...
ت – همون... رفت.

صورت دستیار نشان از بی فایده بودن ادامه بحث دارد . یواشکی سرک می کشد ونا امیدانه خارج می شود
.
(در حالیکه صورت خادم رااز نزدیک داریم؛ صدای کاظمی و صمد پور شنیده می شود
)
ک – رفته
.
ص- کی ؟ ماکه ندیدیم!خوب دیدی خودت ؟)اینجا خادم تبسم می کند
(
ک – خادم می گه.منم ندیدمش
.
ص – پس رفته دیگه. می گیریم... می گیریم
....
قطع به نمای ورود عوامل به هتل در شب

سکانس 4 شب- خارجی
گروه فیلمبرداری با سرو صدا وارد هتل محل اقامت می شوند.
قطع به محوطه امامزاده

سکانس 5 روز – خارجی
فیلمبرداری در حال انجام است.
ص- کات. مرسی
.
منشی صحنه؛ خانم اسدی؛ به کارگردان نزدیک می شود. در حال گفتگو هستند و لی صدایشان را نداریم
.
دستیار در حال گفتگو با فیلمبردار سکوت می کند و به سمتی خیره می شود.از نمای نقطه نظر او پیر مرد را می بینیم که از در امامزاده خارج می شود و در حال نگاه به اطراف به سوی جاده می رود
.
(همه گروه دور شدن پیرمرد را تماشا می کنند
).
قطع به نمای پروانه و اسدی در حال گردش در روستاس
کانس 6 روز – خارجی

ا-از انتهای کوچه ای ؛ پروانه و اسدی در حال گفتگو و تماشای مناظر اطراف وارد کادر می شوند.
پ- اصلا" از اول آقای صمد پور باید سنگاشو با کاظمی وا می کند
.
ا – به نظر من کاظمی باید خودش حدو حدود شو رعایت می کرد تا کار به اینجا نکشه
.
پ- صمد پور هم رودرباسی داره انگار

اسدی( با پوزخند ): اون حواسش جای دیگه اس . به این کارا نمی رسه . کار فیلمبرداری می خوابه.
پ- کجاس مثلا"(می ایستدو متعجب است
)
اسدی کمی فاصله می گیرد
.
ا-پیش تو
...
پروانه خیز بر می دارد سمت اسدی و اسدی فرار می کند
.
پ-مگه نگیرمت

مسافتی را دو دختر با تعقیب و گریز در روستا طی می کنند.
صدای شیون و داد و فریاد و صلوات پروانه و اسدی را متوقف می کند و با احتیاط به سمت صدا می روند
.
با ورود به کوچه ای زنی را مشاهده می کنند که در میان جمعیتی از زن و مرد؛ کودکی را به آغوش می فشارد و به شدت می گرید. همان پیر مرد نیز در میان جمع است و گروهی مشغول تشکر و قدر دانی از او هستند
.
پروانه از زنی که نظاره گر است ماوقع را سوال می کند
.
پ-خانم چی شده ؟

زن( با گریه ): اون بچه از پشت بوم افتاد . عمو خیرالله داد زد خدا بگیرش. بچه تو هوا وایساد.
گریه زن امانش نمی دهد ادامه دهد.پروانه و اسدی هاج و واج به جمعی که خیر الله را دوره کرده اند نزیک می شوند
.
خ- بابا کاری نشده یه عمر هرچی خدا گفت ما گفتیم چشم یه بار هم خدا به حرف بنده اش گوش کرد

پروانه دور شدن خیر الله را می بینیم .pov از
 
قطع به صحنه فیلمبرداری
سکانس 7 روز – خارجی

دو بازیگر مرد مشغول ایفای نقش هستند. خیر الله از دور نظاره می کند. پروانه با لباس محلی او را می نگرد
ص- کات عالی بود. مرسی

از اینکه برداشت خوب بوده است گروه به وجد می آیند.سر و صدا بالا می گیرد.
خیر الله در میان شلوغی وارد امامزاده می شود
.
پروانه که او را زیر نظر دارد به دنبالش به امامزاده نزدیک می شود
.
ک- سکوت . همه سکوت. خانم اسدی راکورد داریم؟

ا- بله بیل تو دست راست رضا است .
پروانه با تشویش گاه به در امامزاده و گاه به گروه می نگرد
.
ص – خیلی خب . می ریم. دوربین برو

پروانه وارد امامزاده می شود.دوربین از روی شانه او را تعقیب می کند. از میان پنجره مشبک چوبی مقبره دو مرد دیده می شوند. با نزدیک شدن پروانه صورت متحیر او را داریم . پس از او خیر الله و تربت را می بینیم که در کنار یکدیگر نشسته و به سمتی نگاه می کنند . گوییpov به صحبت کسی گوش می دهند. در مقابل خیر الله اوراقی قرار دارد.برگی را در دست دارد و روی آن مطلبی را که شنیده است می نویسد.تربت بر می گرددبه دوربین می نگرد . سپس برخاسته و جلو می آید. پروانه کمی عقب می رود .نیم تنه آندو را در کادر داریم.
ت – کاری داشتین؟

پروانه سرکی می کشد و در چشمان تربت خیره می شود.
پ- چکار می کنه ؟

تربت (با آرامش وطمانینه): اهالی سوالاتی دارن خیر الله از امامزاده می پرسه.
پ-امامزاده؟
!
دوباره سرک می کشه
.
پ-مگه اونو می بینه ؟

تربت با تکان دادن سر تایید می کنه.تعجب پروانه بیشتر می شود.
پ- شما هم می بینی؟

تربت سرش را به دو طرف تکان می دهد: فقط صدای آقا رو می شنوم. سرش را پایین می اندازد.
پروانه گویی چیزی را بیاد آورده
.
پ- می شه سوال منم بپرسه؟

ت- تو ی کاغذ بنویس بده
پروانه به تکافو می افتد و با پیدا کردن کاغذ و قلم یاداشتی می کند و تحویل تربت می دهد.
ت – شما بفرمایید . من می گیرم به شما می رسونم
.
صورت پروانه حالت تضرع می گیرد
.
پ – نمی خوام گروه متوجه بشه
.
تربت دستش را جلوی یک چشم می گیردو تبسم می کند. پروانه با حرکت دست و سر تشکر می کند و از کادر خارج می شود. تربت به جایی که نشسته بود بر می گردد و دو زانو می نشیند.با احترام برگه را زیر برگه های قبلی می گذارد
.
قطع به هتل محل اقامت گروه
سکانس8  شب – داخلی

مستخدم هتل به مقابل اتاقی می رسد . شماره اتاق را نگاه می کند . در می زندپروانه در را باز می کند.
مستخدم- سر میز غذا نبودین گفتم حتما" تو اتاق هستین
.
پ- میل به غذا نداشتم
...
مستخدم دو طرف را نگاه می کند و نوشته ای را که در مشتش مچاله کرده است طرف پروانه می گیرد
.
مستخدم – مش تربت گفت اینو بدم به شما . گفت علت اینکه دیروز جواب نداده رو خودش به شما می گه
.
پروانه مکث می کند. صورت مستخدم و کاغذ مچاله شده را از نظر می گذراند . کاغذ را برمی دارد.مستخدم دور می شود . پروانه دو سوی راهرو را می نگرد و در را می بندد
.
قطع به داخل اتاق

سکانس 9 شب – داخلی
پروانه به در تکیه داده و به کاغذ می نگرد . آنرا باز می کند. و در متن خیره می شود. سپس نگاهش را به سقف می دوزدو آنگاه چشمانش را می بندد.
قطع به صحنه فیلمبرداری
سکانس 10
روز – خارجی

پروانه متاثر رو به یکی از قبور شهدای گمنام ایستاده و کاغذ در دستش می باشد.تربت به او نزدیک می شود. پروانه به صورت تربت نگاه می کند .تربت می نشیند و فاتحه می دهد. می ایستد.

پ- از کجا معلوم که همینه ؟

تربت ابرو در هم می کشدو دور می شود.

صدای اسدی:پروانه . پروانه بیا نوبته توئه

پروانه برمی گردد و از کادر خارج می شود.

قطع به مقابل هتل

سکانس 11 شب - خارجی

خیرالله به پایین نگاه می کند. آنگاه سر را بلند می کند و به دوربین نگاه می کند.

خ- پاسخ سوال شما در اینجا نبود . من به اذن الهی به حرم آقا ابولفضل العباس (ع) در کربلا مشرف شدم وجواب گرفتم.

پ-...

خ – چون می دانستم براحتی قبول نخواهی کرد . از آقا نشونه خواستم. فرمودند. مرتضی که با پسر عمویت جبهه بوده است الان در بازار کار می کند . به مرتضی برسان که سهم تو و آقای فرجی نباید برابر باشد. تقسیم سود به صورت 3/1تو و 3/2 ار آن شریکت که آدم محجوب و کمرویی است ؛ درست است .

خیر الله پشت می کند و در تاریکی دور می شود. صمد پور وارد کادر می شود.

ص- اینجا وایسادی!

پ – آه سلام . هوا خوب بود . گفتم...

ص – تنها. تنها

می خندند.

ص- موقع ضبط زیاد می ری تو امامزاده . فکر نکن حواسم بهت نیس ها

پ- میدونید اون تو با اون معماری قدیمی منو جلب کرده ...

ص – همینطور قبر ا دیگه . صبح خیلی تو خودت بودی.

پ- می دونید... چون داستان فیلم مربوط به یه مفقود الاثره جنگه که خونه واده ش یه جوری ازجای دفنش باخبر میشن می خواستم خودمو بذارم جای عموم و زن عموم... (مکث می کند به صورت صمدپور دقیق می شود) بهتون که گفتم پسرعموم ...

ص – آره . مفقود الاثره . خدا رحمتش کنه.

پروانه به تاریکی خیره می شود.

پ- می خواستم ببینم که اگه یه جوری خبر بدن این قبر گم شده ته چه حسی داری؟صورت

صمد پور نشان می ده در برزخ بین اینکه آنچه شنیده همه آن چیزی است که اتفاق افتاده یا فقط قسمتی از آن با او در میون گذاشته شده گیر کرده است.

قطع به نمای پروانه در کنار گوشی تلفن

سکانس 12 شب – داخلی

پروانه با وسواس گوشی را بر می دارد. دوباره سرجایش می گذارد. نهایتا" تصمیمش را می گیرد. شماره گیری می کند .منتظر می شود.

پ- الو سلام نرگس

ن-...................................

پ- تو بیداری هنوز؟!

ن-......................................

پ – خیلی خب عموم خونه س؟

ن-......................

پ- باشه خدا حافظ

سکوت

پ- سلام عمو. خوبم. شما خوبی ؟زن عمو . بچه ها ؟ با نرگس که صحبت کردم . علی؟ رقیه.

پ- ممنون. منم خوبم .

پ- بد نیست . آخرای ضبطه .

پ- آره.....راستی عمو غرض از مزاحمت . دیر وقت هم هست . همش کلنجار داشتم که زنگ بزنم نزم؛ می خواستم بپرسم از دوستای جبهه ای مصطفی کسی به اسم مرتضی می شناسین؟

پ- گفتین می خواین از زن عمو بپرسین ؟ باشه گوشی دستمه...

سکوت

پ- سلام زن عمو . تورا خدا ببخشید ....اگه مهم نبود...

پ – شما لطف دارید . چشم میام و الله می بینید که خودتون....

پ-آها حرف مهم ... یعنی راستش یه سوال ...

پ...تو دوستای زمان جبهه مصطفی کسی به اسم مرتضی می شناسین؟

پ- چی ؟! همچین دوستی داشته ؟! الان هم تو بازار کار می کنه؟

پ- راستش چطوری بگم ؟

پ- می گم. می گم. راستش فکر می کنم قبر مصطفی پیدا شده . یعنی ... شما باید بیایید اینجا . اینجا یه نفر هست که می گه این قبری که اینجا هست مال مصطفی است. ثابت می کنه . ..الو زن عمو ... الو

پ-عمو شمایین ... فکر کردم قطع شد ...

پ- از هوش رفت . باشه. باشه من قطع می کنم .

پ- فردا می رسین ؟ خوبه من منتظرم .

پروانه گوشی را گذاشته آهی می کشد و سرش را روی میز می گذارد.

قطع به صحنه فیلمبرداری در روستا

سکانس 13 روز – خارجی

پروانه جلوی دوربین است.

ضبط سکانس مربوط به پروانه در حالیکه به کارهای خانه مشغول است؛ صورت می گیرد.

ص - کات . مرسی .(پروانه جهت تعویض لباس از کادر خارج می شود)خانم اسدی چه پلانی مونده ؟

ا- رفتن پدر و مادر سر قبر پسرشون.

پروانه در حال دور شدن از گروه است.

پ- من رفتم آقای صمد پور.

صمد پور دور شدن پروانه را می نگرد.

قطع به محوطه امامزاده

سکانس 14 روز – خارجی

عمو و زن عمو و مرتضی و چند تن از همرزمان مصطفی در کنار قبر شهید نشسته و گریه می کنند. خیر الله و تربت نیز حاضرند.

مرتضی ناله می کند.

م- بازم وفای تو مصطفی جان . تو یاد من بودی . من هم تورا فراموش کرده بودم هم اون روزهارو . من تو شراکت هم بی انصافی می کردم. خدایا منو ببخش.

یکی از رزمندگان تابلوی اسم شهید مرتضی بابایی را روی قبر ش می گذارد.

قطع به نمای دونفره کارگردان و خیر الله

سکانس 15 روز – خارجی

خیرالله در ایوان امامزاده مشغول نماز است و صمد پور منتظر تمام شدن نماز او می باشد.

با اتمام نماز خیر الله متوجه حضور صمد پور می شود.

ص – قبول باشه عمو

خ قبول حق

مشغول جمع کردن جانماز می شود.

ص- خدا خیرت بده عمو یه خونواده رو از چشم انتظاری در آوردی .

خ – من چه کاره ام؟!

ص – خب بالاخره دیگه اگه ما اینجا نمی اومدیم برا ضبط . پروانه رو شما حساس نمی شد...

خیرالله در حال حرکت به داخل می ایستد . رو به صمد پور

خ – به اینهایی که گفتی اضافه کن از اون روزی که مقدر شداین کار شما انجام بشه.

داخل می رود.

صمد پور با حیرت به آنچه شنیده فکر می کند.

با احترام به در و دیوار امامزاده نگاه می کند از پله ها بالا می رود .در آستانه می ایستد.

ص – می دونی آقا خیر الله من آدم بی اطلاعی نیستم ...

صدای خیرالله: حالا چرا دم در ایستادی؟

صورت صمد پور متغیر می شود . لبهایش را بهم می فشرد و با دست به چهار چوب در ضربه می زند.

ص – اینجور جاها چنگی به دلم نمی زنه .

سکوت

ص- اگه می بینی الان اینجام به خاطر اینه که چند وقتیه یه سوال ذهنمو مشغول کرده . با دیدن این اتفاقاتی که افتاده ؛ اومدم اینجا که سوال منو هم از ...(مکث) آقا(به سختی ادا می کند) بپرسی.

خیر الله در آستانه در ظاهر می شود. نگاه می کند.

ص- ما می شنویم اگه خدا کمک نکنه کاری موفق نمی شه .من توصنف خودم خیلی هارو می شناسم که کار به خدا وپیغمبر ندارن ولی موفق هم می شن. به نظر می آد اینها با هم نمی خونه .

خ – شما از آقا سوال کردی درسته؟

ص – هم

خ –باشه من از آقا می پرسم به شما خبر میدم.

قطع به مراسم عزاداری گروهی بسیجی بر سر مقبره شهدا

سکانس 16 روز – خارجی

مداح مشغول نوحه سرایی است و حاضرین به سینه می زنند. مرتضی و اعضای خانواده شهید مصطفی و پروانه و خانواده اش حضور دارند .

قطع به نمای دونفره کارگردان و خیر الله روبروی امامزاده

خ- آقا فرمودند خداوند در قران می فرماید :" لیس لی الانسان الی ما سعی" خداوند مانع نمی شود نتیجه فعالیت هرکس به او برسد .

خیر الله به سمت امامزاده حرکت می کند.صمد پور دور شدنش را نظاره می کند.

خیر الله روی پله اول می ایستد برمی گردد ورو به صمد پور می کند.

خ – ومی فرماید :" ان تنصرالله ینصرکم"اگر شما دین خدا رو یاری کنید خداوند هم به شما کمک می کند.

خیر الله پله هارا طی می کند و وارد امامزاده می شود.

صمد پور با صورت بر افروخته امامزاده و آنگاه مقبره شهدای گمنام را از نظر می گذراند.دو دست را به طرفین باز می کند.

ص- خدایی که این برنامه هارو جور می کنه تا خونه واده این شهید با این مسافت زیاد بهش برسن معلومه بنده ها شو هیچوقت فراموش نمی کنه .

صمد پور به سمت امامزاده می ره و با بوسیدن آستانه وارد می شه.

می کنه و روی تابلوی شهید مصطفی بابایی ثابت می شه.pan دوربین

روی نمای تابلو تیتراژ پایانی بالا می آید


نظر شما( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عبور در غبار"تحویل سیمافیلم می شود.
کارگاه تحلیل فیلم و "ناخدا خورشید"
برکت" در شورای تخصصی فیلمنامه
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

192777

بازدید امروز

19

بازدید دیروز

18

حضور و غیاب
یــــاهـو


 RSS 


 درباره خودم

توسعه سینمای فاخر

تا امروز یک سریال 13 قسمتی که مشارکت داشته ام و دو فیلم سینمایی که حضور داشته ام از تلوزیون پخش شده .کارهایی هم در نوبت است . حدود 40 طرح هم دارم که اغلب آن روی وبلاگ قرار گرفته است. البته مشتری هم پیدا نکرده ...

 لوگوی وبلاگ

توسعه سینمای فاخر

 پیوندهای روزانه


 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

کلمات قصار سینمایی ها
پاییز 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388

 لینک دوستان

پیچک
!!!نگاتیو

لوگوی دوستان





اشتراک