تا حوالی یک ماه دیگر به سیامین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی میرسیم؛ میخواهم از این مناسبت عطفی بزنم به فقدان یکی از اساسیترین لحنهایی که در سینمای حرفهای ما به چشم میخورد:
در باب تعریف سینمای سیاسی حرف و حدیثهای فراوان رفته است. برخی شمولیت این عبارت را تا آنجا پیش بردهاند که هر فیلمی را واجد معانی سیاسی میدانند و برخی دیگر نیز عناصری مانند تاریخ، قدرت، ایدئولوژی و دیپلماسی یا جاسوسی را از مصادیق آن میانگارند. در اینجا نمیخواهیم به بررسی ابعاد تئوریک این گستره بپردازیم؛ چه آنکه چند سال پیش نگارنده در نوشتاری بلند در ماهنامه فیلم به مناسبت وجود بخشی در جشنواره فیلم فجر با نام سینمای سیاسی، بدین امر پرداخته بود. اما اکنون که بخش مهمی از پیکره متون رسانههای مختلف ما را پرداختن به ابعاد مختلف رویداد سیاسی پر اهمیتی همچون انقلاب اسلامی فرا گرفته است، این پرسش مهم شکل میگیرد که چرا سینمای ما این چنین دامنهاش از ساحت سیاست به دور است ؟
نیم نگاهی به آمار محتوایی فیلمهایی که در طول سه دهه اخیر ساخته شده است، به خوبی نشان میدهد که مسائلی مانند حوزههای خانوادگی، جنگ و مسائل مذهبی در لحنهای مختلف ملودرام و اکشن و کمدی و... حرف اول را در خصوص گرایشهای مضمونی سینمای ایران میزند و اگر هم به دنبال نکاتی سیاسی در این وادی بگردیم، عمدتا با بافت سینمای اجتماعی برخورد میکنیم که اگرچه ممکن است در برخی از لایهها با سینمای سیاسی هم مرز باشد، اما در هر حال به مثابه عنوانی مستقل با موضوع مورد نظر ما متفاوت است؛ اگرچه آن نیز به ویژه در سالیان اخیر با افتی قابل ملاحظه همراه بوده است. در جامعهای که اولین گفتوگوها بین مردمانش، حتی در محافل خانوادگی، بر اساس ارجاع به انواع و اقسام مسائل سیاسی و حکومتی شکل میگیرد، چرا باید سینمایش تا این اندازه تهی از سیاست به مثابه موضوعی پردامنه باشد؟ آیا این حاکی از فاصله عمیق سینمای ما با برخی از واقعیات پیرامونیاش نیست؟
سیاست امری است که همواره با عنصر قدرت تعریف میشود. ساحت قدرت فراگردی پیچیده دارد اما در هر حال ابهت و نفوذ آن در مجراهای مختلف، چنان پرگستره است که میتواند هر جزئی از معیشت آدمیان را تحت سیطره خویش قرار دهد. از آنجا که در جامعه ما بحث سیاست گاه چنان سیال میشود که حتی سِمَت فلان کارمند دون پایه در بهمان شهر دورافتاده هم جزئی از خطوط قرمز ساحت سیاست برشمرده میشود، طبیعی است که سینماگران را هم هرگز به این صرافت نمیاندازد که بر سری دردناکرده دستمال ببندند، چه رسد به آنکه بخواهند به امور بنیادیتر و حساستر بپردازند. این در حالی است که در همین وضعیت غیرسیاسی کنونی هم اغلب ممیزیها بر سر برداشتهایی سیاسی شکل میگیرد- و کمتر بر سر مسائل دیگر چه آنکه اگر چنین بود تصور نمیکنم فیلمهایی چنین در اکران اخیر سینماها به روی پرده میآمد- و خنثایی سینمای ما را از این حیث دوچندان میسازد.
سالهاست در برابر وجود انواع و اقسام فیلمهای سیاسیای که در سینمای غرب بر ضد سیاستهای دولتمردان آن دیار ساخته میشود، این توجیه از سوی برخی صاحبنظران ابراز میشود که اینها همه اموری از پیش تعیین شده هستند تا نشان دهند در این جوامع، آزادی بیان وجود دارد. بنده چنین فرضی را قبول ندارم، اما اگر همچنین باشد از آن صاحبنظران ژرفاندیش خواهانم که اجازه دهند این روند در جامعه سینمایی ما هم شکل گیرد تا ما هم نه نمایش، بلکه واقعا نشان دهیم در مناسبات سینماییمان امکان بروز نقد به ساحت پر جلال و جبروت سیاست و یا دگراندیشیهایی فارغ از گفتمانهای رسمی وجود دارد.
مهرزاد دانش
|