طلب
بعد از این جز می و میخانه مرا نیست طلب بعد از این جز رخ یار و طربم نیست طلب
رو به صحرا نهم ار بی سرو سامان نه عجب سروسامان به چه آید ؛ چو مرا نیست طلب
عاقبت رندی ام از سر به در افتاد اگر غیر بازندگی از چرخ کبود نیست طلب
شهره گشتم همه ی شهربه زهدم افسوس سر زلفت چو بدیدم ؛ دگرم نیست طلب
دو جهان بخشی اگر ؛ بگذرم از چشم سیه به تمنای نگاهی ؛ دو جهان نیست طلب
رشک این خلوت پر رونق من داری اگر رونق گوشه نشینی طلب ار نیست طلب
گوییا سهم همه اهل حذر ؛ فردوس است حذرم نیست ز میخانه ؛ جز آن نیست طلب
|