درباره سریال «آینههاینشکن» چند محکوم به مرگ گریختهاند داستانگویی و داستانپردازی از دیر باز یکی از دغدغههای شیرین بشری برای جولان دادن به رویاها و تـخـیلاتش بوده است. در سازمان داستانهای جاسوسی و معمایی توازن ایجاد کردن در میزان هوشیاری و درایت دو طرف درگیر ماجرا از ارکان اینگونه داستانی محسوب میشود. هرگاه این موازنه بر هم خورد، شاخصه باورپذیری برای تماشاگر چنین داستانهایی از درجه اعتبار ساقط شده و کلیت اثر شمایل یک اثر فانتزی به خود میگیرد. آینههای نشکن چند ماهی است که در شبکه دوم تلویزیون در یک بستر جاسوسی ــ معمایی، رخدادهایش را به جمال تماشاگر گره میزند.
این سریال که بر اساس ماجرای واقعی به سامان رسیده، با دستمایه قرار دادن موضوع انرژی هستهای که بحث داغ روزگار ماست، فراز و نشیبهای داستانی خود را قوام میدهد. در فرصتی کوتاه با برخی از دست اندر کاران سریال آینههای نشکن هم داستان شدیم.
همه فرزندان من
برای یک بازیگر دلایل بسیاری برای پذیرش یا رد یک نقش وجود دارد. اما برخی نقشها بهنوعی پای ثابت کارهای داستانی است و از ایفای آن به هر روی با توجه به تکرار و مشابهت با دیگر کارها نمیتوان از انجام آن شانه خالی کرد. جمشید شاهمحمدی در سریال آینههاینشکن ردای پدر سیمین شخصیت اصلی کار را پوشیده است، او در ارتباط با این پدر میگوید: در بدو امر دیدم این شخصیت با مردم مملکت همذاتپنداری میکند. به هر حال این اثر تلنگری است به خانوادهها و نسل جوان ما که به خاطر احتیاجاتشان تلاش میکنند. آنها باید مراقب باشند که فریب نخورده و به اصطلاح کسی مغزشان را ندزدد. اکنون ما کلی جوان تحصیل کرده داریم که دنبال کار میچرخند و از طرفی مشکلاتی در مسیر زندگی آنها قد علم کرده است. این طیف از جوانها باید خودشان ایجاد شغل کنند به هر جهت همه را که دولت نمیتواند استخدام کند. ماجراهای سریال در مسیری طی میشود که خانوادهها و جوانها فریب عوامل بیگانه را نخورده و هوشیارانه عمل کنند.
داستان هم از یک ماجرای واقعی برداشت شده، ولی وقتی سریال را میبینید، حس میکنید به عینیت کار لطمه وارد شده است. یعنی وقتی عملکرد بازیگران را میسنجید، پی میبرید یک حس را فقط اجرا کردهاند، این برداشت شخصی من است وگرنه سریال در سایر گرایشها مثل تصویربرداری خیلی با کیفیت سر و سامان گرفته است. کارگردان در کارش موفق است. گروه بسیار خوبی داشتیم، آقایان آخوندی و جلالی نخستین تهیهکنندگانی بودند که بلافاصله که کار ما تمام شد، قسط سوم را سریع پرداخت کردند، برخلاف بیشتر تهیهکنندگان که گویا قید دریافت قسط سوم را از آنان باید زد!
پدر سیمین به نوعی با دخترش بیگانه به نظر میرسد و خیلی دیر نسبت به تغییر رفتار و منش او مشکوک میشود، شاه محمدی در ادامه میگوید: بچههای این دوره و زمانه یک لحظه خوب و سر حالاند و یک لحظه در لاک خودشان فرو میروند. البته پدر در مقاطعی از داستان به اتفاق مادر نسبت به پنهان کــاریهـای سـیـمـین واکنش نشان میدهند. پدر حدسهایی میزند که دختر موضوعاتی را مخفی میکند. به هر روی سنی از پدر گذشته و جهانبینی و تجربهاش در جامعه او را نسبت به برخی مسائل آگاه کرده است؛ ولی متاسفانه این دختر فریب خورده و خودش هم تا مقطعی نمیداند که آلوده مناسبات جاسوسی شده است. در واقع سیمین میهراسد قضایا را به پدرش بگوید، چون جان برادر دوقلویش در خطر است.
در نهایت میخواهم بگویم داستانی که من در بدو امر خواندم جذبه مفیدی برای کار داشت، ولی نحوه بازیها و شیوه بده بستان بازیگران با هم به مرحله عینیت و باورپذیری نرسیده است، اعتقاد دارم داستان از مرحله نوشتاری به دلیل اینکه بازیها به باورپذیری مطلوب نزدیک نشدهاند به عینیت ایدهآل نرسیده است. چینش درستی از بازیگران انجام نشده و این ضعف در کار عیان است.
سیما و شمایل بیرونی بازیگر گاه خودش به یک مولفه آشنا برای مخاطب تبدیل میشود، جمشید شاهمحمدی اغلب با سیمای یکسان و واحدی در آثار مختلف به ایفای نقش پرداخته است، او در ارتباط با این موضوع اعتقاد دارد: در این سالها تلاش کردم از ایفای نقشهای مشابه که فقط شمایل یک پدر معمولی دارند، اجتناب کنم به همین دلیل هم کم کار هستم. خود قصه، خلق و خوی شخصیتی که قرار است عهدهدار آن باشم نمایان میکند. ما در چارچوب ذهنیاتی که برای شخصیت در داستان ساخته شده میتوانیم حرکت کرده و او را به مرز باورپذیری برسانیم.
زمان تصویربرداری خیلی راضی هستیم و نسبت به کار تعصب داریم ؛ البته هر هنرمندی نسبت به کارش تعصب دارد. بعد باید منتظر بمانیم تا کار پخش شود و ماحصل تلاشمان را رصد کنیم. به هر روی آن چه که در ذهن دارید با آن چه که ارائه میشود همیشه همسو نیست ! به همین دلیل ما هیچ وقت نمیتوانیم از کار خودمان رضایت داشته باشیم. چون اگر به فرض اعلام کنیم کار ما شاهکار در آمده، این یعنی زندگی هنری ما تمام شده است ! ولی ما تا آخر عمر به خودمان گوشزد میکنیم که به تجربه نیاز داریم.
کنش و واکنشهای متقابل و بده بستان درست و سنجیده با هنرپیشههای روبهرو به انسجام بازیها مدد میرساند، بازیگر نقش پدر سیمین، همکاری خود با نسل جوان و تازه نفس را در آینههای نشکن این چنین ارزیابی میکند: این بچهها جوان هستند و تحصیلات عالی دارند ولی باید به این جوانها میدان داده شود. این دوستان به کسب تجربه نیازمندند. تلاش اینها به نوعی جوانی خود ما را تداعی میکرد. من از بچههای جوان این سریال رضایت داشتم، ولی همان طور که پیش از این اشاره کردم این چیدمان بازیگران که آقای اردکانی جور کرده بود زیاد با هم تناسب نداشتند. البته کل دوستان یک گروه منسجم و با کلاس و درستی بودند که با عشق و علاقه کار میکردند. خودم به این شاخصه حرفهای و منسجم بودن گروه خیلی اهمیت میدهم. هرچند که ضعفهای بازیگران جوان در کار عیان است که به مرور زمان با کسب تجربه این ضعفها را میتوانند تقلیل دهند. خود آقای اردکانی هم برای کار بعدی خود در سمت کارگردان به طور قطع خیلی بهتر عمل خواهد کرد، چون همه ما نیاز به تجربه داریم. به هر روی قاضی اصلی مردم هستند.
دستمزدهای پروانهای
پروسه تولید هر سریال با فراز و نشیبها و معضلات گوناگونی همراه است. مسیر به سامان رسیدن یک مجموعه این روزها بدون غنیسازی درست ریالی معنا و مـفـهـوم نـدارد. شـهـرام دانـش پـور مدیر تولید آینههاینشکن چگونگی روی غلتک افتادن این سریال را در جاده ساخت اینگونه تشریح میکند: از اواخر خرداد 1386 پیش تولید کار آغاز شد. لوکیشنهای مهم سریال در این مدت انتخاب شد.
تـصـویـربـرداری سـریـال از 12 شهریور 86 در خیابانهای تهران با ضبط سکانسهای خارجی آغاز شد. از دوم اردیبهشت 87 گروه به دبی اعزام شدند و 22 خرداد ماه امسال تصویربرداری کل سریال در دبی خاتمه یافت. کار کردن در دبی بسیار سخت بود، چه در زمینه برآورد هزینهها و چه در زمینه پیشبرد کارهای اداری با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم کردیم.
در آنجا هر لوکیشنی که آماده میشد گروه را در لوکیشن مستقر کرده و آن لوکیشن را میبستیم. اگر لوکیشنی 4 بعد از ظهر آماده میشد از 4 ظهر تا 4 صبح یکسره کار میکردیم تا کارهای آن لوکیشن را به تمامی بگیریم. در واقع رج ما بر اساس آمادهشدن لوکیشنها رقم میخورد. برآورد اولیه ما برای تصویربرداری 5ماه بود که زمان تصویربرداری از برنامهریزی پیشبینی شده ما بیشتر شد و 8 ماهه کار را تمام کردیم.
آینههای نشکن با بستر داستانی جاسوسی ــ معمایی خود از صحنههای اکشن گوناگونی نیز در سازمان دیداری خود بهره برده که سامان دادن این صحنهها در صورت سپردن ریش و قیچی به افراد کاربلد این رشته در کنترل کیفیت اثر و کاهش زمان، تاثیر مهمی در روند تولید خواهد گذاشت. مدیر تولید این سریال در ارتباط با این موضوع میگوید: چون پیمان ابدی آدم حرفهای این کار است، ما در انجام صحنههای اکشن هیچ مشکلی نداشتیم. به بهترین شکل ممکن سکانسهای اکشن با تدابیر درست امنیتی که ایشان و گروهش در پیش گرفتند، تصویربرداری شد.
مـعـضـل مـهـم این روزهای گروههای تولید و برنامهریزی در سینما و تلویزیون به حضور همزمان بازیگران در چند فیلم و سریال و تله فیلم مرتبط است که گاه کدورتها و دلخوریهایی برای گروههای در حال تولید به ارمغان میآورد، دانش پور در ارتباط با این مشکل اعتقاد دارد: بازیگری که حین تولید مدتی با استراحت مواجه میشود، سریع برای کار دیگری با او قرارداد میبندند. میبینید در همان مقطعی که ما به بازیگر نیاز داریم ایشان با گروه دیگری مشغول فعالیت هستند و اصلا به فکر گروه ما نیست! دو گروه معطل میمانند. به هر روی دست آخر باید هر دو گروه به یک تفاهم کاری با هم برسند. برخی مواقع هم این رویه رفاقتی اتفاق میافتد. به فرض کارگردانی با ما رفاقت دارد و از ما میخواهد 5 روز بازیگرمان را به آنها بدهیم. در این میان به عواملی چون بارندگی و آماده نـشدن لوکیشن، پروسه تصویربرداری را طولانی میکند، آن گروه همکار هم به جای 5 روز، 10 روز بازیگر را در اختیار میگیرد. در چنین وضعیتی هم تولید ما صدمه میخورد و هم ممکن است رفاقتها زیر سوال برود.
از مصائب شیرینی که این روزها مدیران تولید و تهیهکنندگان را درگیر میکند، صعود دستمزد برخی از بازیگران است. دانشپور در ادامه میگوید: از دلایل افزایش بیرویه دستمزدها به تلهفیلمهایی که ساخته میشود ارتباط دارد. آقا یا خانم بازیگری که مدت 20 روز در تلهفیلمی حاضر میشود، یک مبلغ بالایی بهعنوان دستمزد پیشنهاد میدهد. تهیهکنندگان برای اینکه ترکیب بازیگران خوشویترینی داشته باشند، پـیشنهاد بازیگران را میپذیرند. به همین خاطر بازیگران بیشتر ترجیح میدهند در تلهفیلم کار کنند.
آهسته و پیوسته
در کارهای جاسوسی ــ معمایی، 2 طیف شخصیت مثبت و منفی کار چرخان رخدادهای داستان هستند، این آدمها هریک به شمایل و ریختاری برای تماشاگر شـنـاخته میشوند. نوید فرح مرزی، طراح چهره آینههاینشکن زاویه دید خود به سیمای شخصیتهای داستان را اینگونه تشریح میکند: ضمن وفاداری به فیلمنامه تلاش کردیم که فیلتر ذهنی آقای اردکانی باشیم. نگرش بنده به یک کار رئال از این منظر است که چهرهها خیلی باورپذیر و زندگیوار باشد. به این رویه اعتقاد ندارم که برای ارائه شخصیتهای مثبت و منفی بیاییم کارهای عجیب و غریب انجام دهیم.
یک سری مولفهها در گونه جاسوسی ــ معمایی شاخص است که چهرهپرداز در رعایت یا مراعات نکردن آن مختار است. سعید داخ به عنوان آدم منفی آینههای نشکن با مولفههای تیپیک این شمایل آدمها در سریال دیده میشود. فرح مرزی در ادامه میگوید: به واقع میشد به جای طاسی سر بیاییم برای این آدم مو بگذاریم. از آنجایی که ما مجبوریم کلیشهها را حفظ کنیم، سعید داخ با توجه به چهره شناختهشدهای که دارد گمان میکنم اگر برای این آدم مو میگذاشتیم، همان ترفند شامورتیبازی میشد. در صحبتی که با کارگردان داشتیم به این نتیجه رسیدیم که وقتی اول بار تماشاگر آشنا او را میبیند، میگوید برای او مو گذاشتهاند و این تغییر ممکن است هیچ کمک خاصی هم به شخصیت نکند. در ضمن کاراکتر داخ در سریال آدمی شق و رق و چهارشانه است، در واقع این اتفاق فیزیکی ما را به این سمت سوق داد که با سر طاس او را نشان دهیم.
رئیس جاسوسان و مغز متفکر جناح منفی داستان، آدمی است به نام محب که نقش وی را سعید نیکپور به عهده دارد. طراح چهره سریال آینههای نشکن در ارتباط با سیمای این شخصیت منفی میگوید: ما 2 آدم داریم که هر دو در یک مسیر فعالیت میکنند و در بخش بدمنها و منفیها قرار میگیرند؛ گفتیم اگر بخواهیم همان رویهای را که برای داخ پیش گرفتیم از همان منظر نیز به نیکپور بنگریم، خیلی قیافهها تکراری میشود. باید یک سوءتفاهمی در ذهن بیننده ایجاد میکردیم. اصولا کسانی که در این گروهکها و شاخههای گوناگون سیاسی فعالیت دارند همه یک شکل نیستند. هرکدام از آنها با توجه به جایگاه، موقعیت و مدارجشان یک شاخصههایی دارند. شاخصه داخ را با آن طاسی و کچلی نشان دادیم و سبیل را هم برای نیکپور لحاظ کردیم.
برای آمادهسازی سیمای بازیگر و نزدیکی او به شخصیت داستان در رویه عادی، بازیگر زیر دست چهرهپرداز چند بار چهرهاش مورد آزمون قرار میگیرد، فرح مرزی این پروسه مقدماتی را این گونه شفاف میسازد: خوشبختانه ما در تستهای اولیه خود به نتیجه مطلوب رسیدیم.
باید بنده داخل پرانتز مطلب مهمی را یادآوری کنم. به علت تعدد تولیدات در عرصه سینما و تلویزیون ما در گزینش بازیگران به یک محدودیتهایی میرسیم. متاسفانه یک سری از دوستان هنرپیشه ما که ابزار کارشان در واقع ریش، صورت و مو است اینها را سپردهاند به طرحهایی که از قبل قرارداد بستهاند، یا قولش را به کارهای بعدی دادهاند. وقتی ما با یک سری قـول و قـرارهـا مـواجـه مـیشـویـم، دستمان برای چهرهپردازی قدری بسته میشود. ضمن اینکه در جای دیگر که همکار ما با چهره این هنرپیشه کار دارد، شرط ادب ایجاب میکند که ما پایاپای کارمان را پیش ببریم. در همین سریال آینههاینشکن آقای نیکپور همزمان آماده میشدند که در سریال دیگری فعالیت کنند. به هر روی با دوست گریمور آن کار به مذاکره پرداختیم و به یک تفاهم راکوردی رسیدیم.
در جناح مثبت سریال آینههای نشکن 2 برادر حضور دارند که برادر ارشد در کارهای اطلاعاتی و ضد جاسوسی به انجام وظیفه میپردازد و برادر کوچکتر در امور تبلیغات سرگرم است. طراح گریم سریال در ارتباط با سیمای این برادرها میگوید: در درجه نخست میخواستیم یک وجه اشتراکی بین قربانزاده و قاسم زارع ایجاد کنیم که این 2 برادر از هم الگو گرفتهاند. یعنی قربانزاده از قاسم زارع یک جورهایی در حفظ ظاهرش الگوپذیری دارد. ریش قاسم زارع یک درایتی را در او نمایان میکند که همان ریش در صورت قربانزاده جوانی را نشان میدهد. خوشبختانه در این سریال دوستان این شرایط را داشتند که ما از ابزار صورت خودشان کمک بگیریم.
مهدی صبایی 2 تیپ کاملا متفاوت در این سریال دارد. از آنجا که ما رج لوکیشنی و ضبطی داشتیم، راحت این 2 تیپ را کار کردیم. اما در مورد افشین کتانچی ما با چنین شرایطی روبهرو نبودیم. موهایش را بسته به شرایط و موقعیت داستانی مدام اضافه یا کم میکردیم یا ابزار اضافه چون زائده به صورتش میافزودیم.
حضور در هر سریال برای دستاندرکاران آن با تجاربی همراه است، فرح مرزی همکاری خود را در این مجموعه چنین میسنجد: مهمترین مساله برای بنده این بود که دستپاچه این موضوع نشوم که سریالی قرار است چند هفته در معرض دید بینندگان قرار گیرد و من باید اعلام حضور عجیب و غریبی در آن داشته باشم. قرار نیست جاپایی از بنده بماند؛ متاسفانه در خیلی از کارها ما جاپا میبینیم که الزاما دردی هم دوا نمیکند. تصورم این است که آهسته و پیوسته بودن خیلی درستتر است. در خاتمه باید از همکارانم آقای ارشادفر و خانمها آشتیانی و کمالی که در مدت 8 ماه تصویربرداری صادقانه تلاش کردند، سپاسگزاری کنم.
دوربین کوچولو
هر داستانی به فراخور جغرافیایی که رخدادهایش در آن به غلتک میافتد، به مواد اولیه صوتی ویژهای نیازمند است تا امر باورپذیری همسو با تصویر محقق شود. مسعود دادگری شرایط صدایی آینههاینشکن را از این زاویه مینگرد: این کار از نظر صدابرداری ویژگی خاصی داشت. در واقع ما در این سریال به دو سه دلیل عمده خیلی اذیت شدیم.
نخست اینکه چون سریال در گونه جاسوسی طبقهبندی میشد، بازیگران معمولا خیلی آهسته حرف میزدند.
یعنی همه در حال گفتن جملههایی بودند که فقط طرف مقابل میشنید. دومین مشکل پیش روی ما این بود که رخدادهای داستان در فضاهای خیلی شلوغ برگزار میشد. در مرحله سوم، کارگردان و تصویربردار دوربینی را برای کار انتخاب کرده بودند که بتوانند در فضاهای جمع و جور و محدود قدرت مانور داشته باشند.
به هر حال انتخاب دوستان این نوع دوربین بود و بنده حق اظهارنظر ندارم. دوربین خیلی کوچک باعث شده بود ابزارهایی که از صدا باید به دوربین وصل شود، قـدری دسـت و پـا گـیـر گـردد. مـا سـعـی کردیم میکروفنهای بیسیم را در لباس بازیگران جاسازی کنیم. معمولا یک بوم در صحنه داشتیم و از 2 میکروفن بیسیم هم در خیلی از صحنهها بهره میبردیم، در نهایت در برخی مواقع مجبور میشدیم همزمان از 4 میکروفن استفاده کنیم.
شخصیتهای این سریال در نیمی از زمان مجموعه در حال رانندگی دیده میشوند. در ابتدای سریال که سیمین در تعلیم رانندگی مشغول کار است ما صدای یکدست موتور ماشین را در طول صحنههای رانندگی میشنویم در حالی که دنده عوض کردن و پایین آمدن یا بالا رفتن سرعت هر کدام صدایی مختص به خود دارد. صدابردار این سریال اعتقاد دارد: صحنههای رانندگی در کل صحنههای سختی است و ما تمام این فصلها را با ماشین در حال حرکت ضبط کردیم. دوربین کوچک به بدنه ماشین وصل میشد. به طور معمول جایی برای استقرار صدابردار در چنین وضعیتی وجود ندارد. از آن سو برای این صحنهها از لنز فیش آی استفاده میشد. این لنز هم فضای بیشتری را داخل قاب میآورد. خود دوربین هم یک فضایی را اشغال میکرد.
در سینما و تلویزیون اول حق با دوربین است بعد با صدا! به نظرم اگر صدای موتور یکدست شنیده میشود این امر امتیازی مثبتی برای گروه صداست. چون ماشین در حال حرکت در سربالایی و سرازیری با صداهای متفاوت کار میکرد من همه تلاش خود را به کار بردم تا دیالوگها را خوب و باکیفیت ضبط کنم. این مواردی که اشاره کردید، باید هنگام صداگذاری اضافه شود.
چند سالی است که تدوینگرها امور صداگذاری را سر و سامان میدهند که اغلب هم ماحصل کارشان رضایت صـدابردارها را به همراه ندارد، دادگری در ادامه میافزاید: موسیقی را هم به اثر اضافه میکنند، جایی هم که لازم است یکی دو زنگ تلفن و چند افکت میگذارند و مدعی میشوند که صداگذاری کردهاند. ما مجبوریم صدا را تمام و کمال در صحنه بگیریم. همان صدایی که ما میگیریم برای بیننده استفاده میشود. به همین دلیل مجبوریم که از میکروفن بیسیم بهره ببریم تا صداهای خود را تقویت کنیم. یک مشکل دیگری که در کار ما وجود دارد به سیستم پخش مرتبط است. سیستم پخش ما در سینما و تلویزیون استاندارد نیست. ما صدا را دیجیتال ضبط میکنیم، اما بعد به صورت آنالوگ پخش میشود.
صدابردار در هر تجربه کاری خود به دستاوردها و تجاربی میرسد که میتواند در کارهای آتی به او کمک کند. دادگری ارزیابی خود را در مشارکت با گروه آینههای نشکن این گونه ارزیابی میکند: به هر روی این دوربین کوچکی که انتخاب شده بود، مزاحمتهایی را از طرف گروه صدا به ارمغان میآورد که مجبور بودم برخی از صداها را جدا ضبط کنم. در نهایت خیلی از صداهایی که گرفتم به خاطر محدودیت زمان و رساندن به موقع به پخش از آن استفاده نشد. نحوه پخش سریال باعث شده خودم سردرگم بمانم، یعنی یک بار سریال را در حالی که از شبکه دو پخش میشود گوش میکنم، یک جاهایی حرص میخورم، بخشی از صدا از دست رفته و شنیده نمیشود. ولی وقتی همین سریال را از شبکه جهانی سحر میبینم کیفیتش بسیار متفاوت از آنچه هست را از شبکه دو میبینم. بههمینخاطر نظر دادن راجع به کار قدری سخت میشود. در نهایت میتوانم بگویم شرمنده خودم نیستم و تلاشم را انجام دادهام. |