خلاصه 4 صفحه ای تاوان
حمید شاکری افسر نیروی انتظامی در دایره مبارزه با مواد مخدر استان خوزستان خدمت می نماید. شاکری و چند نفر از پرسنل ناجا مقداری مواد مخدر تقلبی در منزل مخفی نمو ده اند و زمانیکه قاچاق مواد مخدر از سیستان و بلوچستان و بندر عباس به مقصد عراق به حوزه انتظامی ایشان می رسد ؛ در صورت توافق با قاچاقچیان؛ پس از ضربه خوردن کاروان قاچاق؛ مواد مخدر اصلی را مخفی و مواد مخدر قلابی را به شعبه دادگاه انقلاب در استان تحویل می دهند تا زمانیکه مواد مذکور جهت آزمایش به آزمایشگاه ارسال می گردد ؛ به جهت واقعی نبودن مواد ؛ جواب آزمایشگاه منفی اعلام گردد.به این ترتیب قرار منع تعقیب صادر و قاچاقچیان آزاد گشته و با پرداخت سهم حمید و همکارانش؛ مواد اصلی را دریافت و توزیع می نمایند.از این طریق پرسنل مذکور ثروتی به هم زده و روز به روز بر حجم زیورآلات همسرانشان افزوده می گردد.
مهدی مجتبوی عضو واحد هجرت سپاه که ماموریت یافته است علت توزیع گسترده مواد مخدر را کشف نماید پی به شگرد های پرسنل مذکور برده است و در صدد است حین انجام تبانی و ارتکاب جرم اقدام به دستگیری قاچاقچیان وحمید و رفقایش نماید.
مهدی تمام ابزار فنی ازقبیل کنترل خط تلفن پاسگاه و منزل حمید و دوستانش؛ استفاده از مخبرین محلی و منابع همکار پرسنل خاطی را در اختیار دارد .
گاه حمید و دوستانش برای سفید کردن خود برخی قاچاقچیان را به همراه مواد مخدر مکشوفه دستگیر و تحویل دادگاه انقلاب می دهند .لذا دشمنانی در میان برخی از قاچاقچیان دارند.
روزی حمید پس از دستیابی به محموله قابل توجهی از مواد مخدر تصمیم می گیرد راسا" وارد چرخه توزیع مواد مخدر شود.طبق معمول مواد مخدر تقلبی را تحویل دادگاه می دهد و منجربه تبرئه حیدر؛ قاچاقچی صاحب مواد مخدر می شوداما پس از خلاصی حیدر از بازداشت ؛ حمید بجای اصل مواد مخدر ؛ مواد مخدر تقلبی را توسط جاسم برایش می فرستد.
حیدر متوجه می شود. به حمید پیغام می دهد که مواد اصلی نمی باشد. حمید مدعی می شود که جاسم مواد را تعویض نموده است.
حیدر با نقشه ای جاسم را به محل خلوتی می کشاند و اورا تهدید می نماید . چون از تهدید نتیجه نمی گیرد او را شکنجه می دهد و توسط عواملش خانه اش را تفتیش می کند و لی بی فایده است . جاسم در اثر شدت شکنجه جانش را از دست می دهد.
حیدر کینه حمید را به دل می گیرد. با تحقیقاتی که معمول می نماید پی می برد نازنین دختر حمید در دانشگاه بند رعباس مشغول تحصیل است به یاوریکی از قاچاقچیانی که ازحمید زخم خورده است نزدیک می شود و تصمیم می گیرند دختر حمید را بربایند تا حمید مجبور شود در مقابل آزادی وی مواد مخدر اصلی را تحویل دهد.
یاور پسرشرورش سهراب و دو نفر دیگراز اشرار را راهی بند ر عباس می نماید. سهراب نازنین را تحت نظر می گیردو متوجه می شود او گاهی در شب نشینی های آنچنانی شرکت می کند و می توانند او را حین برگشت به خوابگاه بربایند .روزی که قرار است نقشه به اجرا در آید خبر به هلاکت رسیدن یاور و دستگیری اعضای باندش در حین قاچاق از رسانه ها منتشر می شود. سهراب از ترس دستگیری در بندر عباس رحل اقامت می افکند، از دونفر دیگر جدا می شود ودر منزل یکی از بستگانش به نام نا در که به کار بوتیک داری مشغول است سکنی می گزیند. نازنین مشتری بوتیک نادر است .سهراب که وقت خود را در بوتیک می گذراند کم کم با نازنین طرح دوستی می ریزد .
از سوی دیگر مهدی از طریق مخبرین محلی از طمع کاری جدید حمید که حالا دیگر از شر حیدر نیز راحت شده است خبر دار می شودوبا توسل به یکی از منابع مورد اعتماد؛ معامله ای صوری ترتیب می دهد تا حمید را در حین انجام معامله مواد مخدر به دام اندازد.
خبر ازهمکاران حمید نیز مخفی نمی ماند و هریک به فراخور ؛ یا توصیه ای دارند یا وی را از ورود در این عرصه خطرناک بیم می دهند.از آن جمله پرویز است که تمایلش را برای سهیم شدن در کار به گوش حمید می رساند.
در اثر تداوم ارتباط با سهراب و باز شدن پای نازنین به خانه نادردختر حمید در بندر عباس معتاد می گردد.
منبع مهدی به حمید نزدیک می شود. ساعت و محل انجام معامله گذاشته می شود . حمید به بهانه ای از رفتن به سر قرار خوداری می کندو پرویز را سر قرار می فرستد.با هدایت مهدی خریداران بهانه تراشی می کنند تا معامله سر نگیرد.اما چون از سوی دیگر وقوع چنین معامله ای توسط مخبرین نیروی انتظامی نیز گزارش شده است؛ عملیات صورت می گیرد و پرویز به همراه مواد مخدر اصلی دستگیر می گردد.
کم کم نازنین ازمیزان حضور در کلاس درس می کاهد.پرستو هم اتاقی نازنین که رقیب درسی او می باشد اعتیاد او را به کمیته انضباطی گزارش می کند .
نازنین فراخوانده می شودو تعهد می دهد که رویه اش را اصلاح نماید.تغییر رفتارنازنین مورد سوال سهراب واقع می شود و زمانیکه از زبان نازنین متوجه دخالت پرستو می گردد؛ از شروری به نام بهرام می خواهد که پرستو را تهدید نماید تا کاری به کار نازنین نداشته باشد.
بر اساس اقرارپرویز در مراحل بازجویی و دادگاه ؛ موقعیت حمید و همکارانش متزلزل می گردد.با استعفاء حمید از ناجا موافقت می شودوسایرین نیز از دایره مبارزه با مواد مخدر کنار گذاشته می شوند.
بهرام در کوچه تاریکی با توسل به چاقو قصد تعرض به پرستورا دارد ولی پرستو از مهلکه می گریزد و با دخالت رهگذران بهرام توسط گشت بسیج دستگیر و بازداشت می شود.
اقرار بهرام علیه سهراب منجر به صدورحکم احضار سهراب می گردد. سهراب از بندرعباس می گریزد.
حمید با ثروتی که اندوخته است سرمست از موفقیتی که بدست آورده است؛ کسب و کاری در پیش می گیرد.
با متواری شدن سهراب نازنین که نیازمند مواد مخدر شده است به خانه نادر پناه می برد . نادر نیازش را بر آورده می سازد . مراجعات نازنین به منزل نادر تداوم پیدا می کند.
کمیته انضباطی دانشگاه که رفتار نازنین را زیر نظر دارد پس از اطمینان از اعتیاد نازنین حکم به اخراجش می دهد. والدین نازنین در جریان گذاشته می شوند. . حمید با خوابگاه نازنین تماس می گیرد وچون هم اتاقیهایش اعلام می کنند در آن ساعت خارج از خوابگاه به سر می برد، به بندر عباس پرواز می کند .در دانشگاه بندر عباس حکم اخراج نازنین تسلیم پدرش می شود.
حمید جهت یافتن دخترش با مراجعه به خوابگاه به دوستان دخترش متوسل می شود . نسترن به او می گوید نازنین مشتری بوتیک نادر است و به خانه وی نیز تردد داشته است.
با راهنمایی نسترن حمید به نشانی مورد نظر می رسد و در محل کمین می نماید . اما غیر از نادر کسی تردد ندارد. از آن سو تماس با خوابگاه حکایت از عدم مراجعه نازنین به خوابگاه دارد .
حمید جهت اطمینان با همسرش در منزل تماس می گیردو لی نازنین به خوزستان هم نرفته است.
پایان آن روز حمید مستاصل به نیروی انتظامی مراجعه و علیه نادربه جرم آدم ربایی طرح شکایت می کند . با حکم قضایی ورود به منزل ؛ خانه نادر بازرسی می شود و لی از دختر حمید اثری نیست.
نادر تحت بازجویی قرار می گیرد. ابتدا منکر شناخت نازنین می شود. لیکن در ادامه بازجویی ها اقرار می کند؛ نازنین به جهت اعتیادش به صورت مستمر به خانه وی می رفته است و چند نوبت نادر او را مجبور به همخوابگی نموده است .
همچنین اذعان می کند یکبار که نازنین در منزل وی بوده است از شاپور عامل قاچاق دختران و زنان به کشورهای حاشیه خلیج فارس و دو نفر ازعواملش دعوت می کند به منزلش بیایند ولی شاپور با دیدن نازنین به آن شب رضایت نمی دهد و با تهدید و ارعاب نادر؛ نازنین را که حال مساعدی نداشته است با خود می برد. واز آن به بعد از حال نازنین بی اطلاع است.
نادر دستگیر و بازداشت می شود. اصرار حمید به اخذ نشانی ازشاپور به نتیجه نمی رسد.
حمید در خیابانها و کوچه های بندر عباس سرگردان می شود.به هر جایی که احتمال دارد نشانه ای از دخترش بیابد سر می زند و لی بی نتیجه است.
درنهایت متوسل به مهدی مجتبوی می گردد. مهدی به او اطلاع می دهد که شاپور در حین یکی از اقدامات تبهکارانه اش دستگیر شده و در حال بازجویی از او می باشند.
حمید درخواست می کند اجازه دهند سرنوشت دخترش را شخصا"از زبان شاپور بشنود. با وساطت مهدی این اجازه به او داده می شود.
شاپور در مقابل عجز و عنابه حمید لب به سخن می گشاید.طبق گفته های شاپور تا چند روز نازنین در خانه شاپور بوده است تا اینکه یک روز صبح که شاپور و همدستانش از زیادی شرب خمر شبانه به خواب رفته بوده اند ؛ نازنین از فرصت استفاده می کند و با استفاده از نفت موجود در خانه خودسوزی می کند . بر اثر استغاثه نازنین ساکنین در منزل بیدار شده و آتش را با بیل و خاک خاموش می کنندو در نهایت نازنین را که عمده بدنش سوخته بوده است در حیاط منزل زنده زنده دفن می نمایند.
جنازه نارنین کشف و به سردخانه منتقل می شود. اعضای خانواده و خویشان نزدیک حمید خود را به بندر عباس می رسانند. مادر نازنین با شنیدن خبر دچار سکته قلبی می شود و دار فانی را وداع می نماید .جنازه به خوزستان منتقل و در شهر زادگاهش دفن می شود.
از آن روز به بعد هرکس از نزدیک گورستان شهر عبور می کند مرد شکسته و رنجوری را می بیند که خاک اطراف قبر دختری به نام نازنین شاکری را بر سر می ریزد و به خود نفرین می گوید...